دلنوشته مهدوی ـ آدم های اینجا مدت هاست کسی را دارم مدت هاست مدت هاست که انسان های بی رحم این کره خاکی، قلبم را به درد اورده اند مدت هاست که تک تکشان درسی بهم داده اند که سالها فراموش نخواهم کرد مدت هاست که هر کدام گوشه و کنار این شهر بزرگ لگدی…
دلنوشته مهدوی ـ ستاره ی پر نور گاهی چشمانم را به اسمان می دوزم به همان ستاره پر نوری که همچو تو می درخشد گاهی وقتی دلم از زمین و زمان گرفته است آن ستاره را می نگرم و به گفت و گو می نشینم گاهی دلم اغوشی می خواهد از تو که جانانه برای خودم باشی گاهی…
دلنوشته مهدوی ـ به معجزه نیاز دارم برای همه ادم ها روزی هست که دلشان می گیرد جوری می گیرد که که به معجزه نیاز دارند حتی ادم هایی که خدا پیغمبر نمی شناسند. آن ها هم وقتی دلشان بشکند معجزه نیاز دارند ولی افسوس، که بعد از خوب شدن حالشان یادشان می رود چه کسی معجزه…
دلنوشته مهدوی ـ روزهای خوبی که خواهد آمد برای عدالت می نویسم می نویسم، برای روزهایی که عطر عدالت، کوچه های دلتنگی را لبریز کند و نسیم شادی بخش شاپرک ها چتری برای دلخوشی شمعدانی ها باشند. به امید روزی که یک بار دیگر، صدای دلنشین بلال، از مأذنه های شهر بلند شود و خستگی را،…
دلنوشته مهدوی ـ وارث ذوالفقار که آمد زمان گذشت زمان گذشت و قلبم گواهی می دهد که به یقین تو می آیی. تو می آیی و آیینه های زنگار گرفته قرن ها جهالت و سکوت و روزمرگی را دوباره جلا خواهی داد. تو می آیی و قلب های سیاه شده از تنهایی را دوباره با…
دلنوشته مهدوی ـ تو پادشاه عالمیانی و بیهوده تلاش میکنند نورت را خاموش کنند می نویسم برای تو یا صاحب الزمان تو می آیی وقتی همه قصد دارند عشق تو را پنهان کنند وقتی قصد دارند تو را از همه فکرها پاک کنند نه!!! ای کاش فقط پاک کردن تو از فکر ها بود! می…