جمعه های انتظار _ شفای مرد لال در این بخش از جمعه های انتظار روایتی از شفای مرد لال توسط آقا جانمون صاحب الزمان (عج) را مطالعه می نمایید: شفای مرد لال در حین نماز در جمکران این جانب «علیرضا مطهری» فرزند حسین، ساکن «شاهرود» ، در اثر یک ضربه به جمجمه سر، بیهوش شدم…
جمعه های انتظار _ آقا جان به دادم برس در این بخش از جمعه های انتظار به روایتی از حجت الاسلام علی قاضی از امام زمان با عنوان آقا جان به دادم برس می بردازیم. حجت الاسلام علی قاضی زاهدی ( والد آقای قاضی زاهدی نویسنده کتاب شیفتگان حضرت مهدی – عج ) که از…
جمعه های انتظار _ حضور امام زمان آقای علی اکبر رضا بابایی راننده تاکسی قم، شرح توسلش را به حضور امام زمان (علیه السلام) چنین نقل کرد: « حدود سال 1357 شمسی، یک شب از خواب بیدار شدم احساس درد شدیدی در پهلو نمودم به نحوی که از فشار درد، پهلویم نزدیک به پاره شدن…
جمعه های انتظار _ توسل به امام زمان در این بخش از جمعه های انتظار روایتی از توسل به امام زمان (عج) را مطالعه می نماییم: توسل به امام زمان معجزهای که مادری جوان را به فرزندش بخشید! نامش نوشین است. خانمی 37 ساله که تا قبل از بیماری اش اعتقادی به ائمه نداشت و…
جمعه های انتظار – آغوش صاحب الزمان در این بخش جمعه های انتظار روایتی از آغوش صاحب الزمان برای نوزادی را مطالعه می نماییم: وقتی آغوش صاحبالزمان برای نوزادی بیپناه باز میشود! روایت آغوش صاحب الزمان ما روایت نوزادی 40 روزه است که اگر خدا نمیخواست و پای دستانی ملکوتی درمیان نبود، شاید از دنیا…
جمعه های انتظار _ جوانی است علوی در این بخش از جمعه های انتظار روایتی از شخصی از اهل مدائن میخوانیم که درباره مولایمان که جوانی است علوی می بردازد: شخصی از اهل مدائن میگوید: به همراه رفیقم به حج رفته بودم، چون به موقف عرفات رسیدیم، جوانی را دیدم که نشسته، لنگ و روپوشی…
شعر مهدوی ـ منجی آمدنی ست ساحل چشم من از شوق به دريا زده است! چشم بسته به سرش، موج تماشا زده است! جمعه را سرمه كشيديم، مگر برگردی! با همان سيصد و فرسنگ نفر برگردی! زندگی نيست، ممات است تو را كم دارد! ديدنت ارزش آواره شدن هم دارد! از دل تنگ من، آيا…
شعر مهدوی ـ راه ظهور تمام راه ظهور تو با گناه بستم دروغ گفتهام آقا كه منتظر هستم كسی به فكر شما نيست راست میگويم دعا برای تو بازيست راست میگويم اگرچه شهر برای شما چراغان است برای كشتن تو نيزه هم فراوان است من از سرودن شعر ظهور میترسم دوباره بيعت و بعدش عبور…
شعر مهدوی ـ سحر شد نیامدی دیده به راه ماند و سحر شد نیامدی چشمم به انتظار تو تر شد نیامدی اشکم شبیه خون جگر شد نیامدی خسران زده کسی است که از یار غافل است بی تو دعا بدون اثر شد نیامدی از ما که منفعت نرسیده برای تو هر چه ز ما رسیده…
شعر مهدوی ـ شعر از داغ غم تو كيست در كوچه دلواپسیام جز غم تو پلک این پنجره خسته اگر باز شود آسمان با دل بىحوصله دمساز شود کیست در کوچه دلواپسىام جز غم تو تا دمى با من غربت زده همراز شود بى تو اى همدم آبىتر از آهنگ طلوع! بشکند بالم اگر تشنه…