آشنایی با فرقه انحرافی بهاییت
همانطور که پیش تر در مقالات قبل گفته شد، فرقه شیخیه موجب فراهم آمدن بستر مناسب برای شکلگیری دو فرقه بابیت و فرقه انحرافی بهاییت شد.
شیخیه مکتبی است که در اوایل قرن سیزدهم بر اساس تفکرات احمد بن زینالدین معروف به شیخ احمد احسایی پایه گذاری شد و پس از او به وسیله شاگردانش ادامه یافت و به تدریج در برخی از عقاید از تشیع فاصله گرفت.
شیخ احمد در سال ۱۲۴۱ ق در نزدیکی مدینه درگذشت. پس از او پیروانش سید کاظم رشتی را پیشوای خود دانستند.
سید کاظم از جوانی در مجلس درس احسایی شرکت میکرد و بسیار مورد احترام استاد بود. او ۱۶ سال طایفه شیخیه را رهبری کرد و با بیان و قلم، افکار شیخ و نظریات خود را نشر داد.
سید کاظم رشتی بدون اینکه جانشینی برای خود تعیین کند از دنیا رفت؛ زیرا او ظهور امام غایب را بسیار نزدیک میدانست.
پس از او در میان شیخیه بسیاری ادعای جانشینی کردند که در عقاید و افکار اختلافاتی داشتند. از جمله این افراد علیمحمد شیرازی بود که با حمایت جمعی از شاگردان رشتی از او، مرحلهای جدید و حساس در شکلگیری فرقههای انحرافی پدید آمد.
سرانجام فرقهای به نام بابیت شکل گرفت که خود بستری آماده برای انحرافی بزرگتر به نام بهائیت شد.
پس از انتشار خبر جانشینی علی محمد شیرازی، وی فرصت را غنیمت شمرده ادعای ذکریت کرد (به معنای مفسر قرآن بودن). سپس با ادعای بابیت خود را باب امام دوازدهم شیعیان معرفی نمود. وی پس از آنکه از مکه به شیراز بازگشت، عنوان خود را عوض کرد و خود را مهدی موعود و همان امام غائب خواند.
علی محمد شیرازی به ادعای بابیت و مهدویت هم اکتفا نکرد و گمراهی را به حدی رساند که ادعای نبوت کرد و مدعی نزول کتاب و دین جدید شد و به گمان خود احکام جاودانه اسلام را با نوشتن کتاب “بیان” نسخ کرد و عقیده داشت که با ظهورش آیین اسلام منسوخ شده است.
به دلیل بالا گرفتن فتنه بابیه، امیرکبیر مسامحه در کار علی محمد را روا ندید و پس از گرفتن فتوای برخی از علما برای قتل باب، وی را در ملأ عام به همراه یکی از پیروانش در شعبان سال ۱۲۶۶ ق در تبریز اعدام کرد و آتش شورشها را فرو نشاند.
سیر پیدایش و شکلگیری فرقه انحرافی بهاییت
پس از علی محمد شیرازی، برخی از مبلغان بابیگری ادعای جانشین او را کرده هر یک مردم را به خود میخواندند؛ مهمترین بخش اختلاف بر سر جانشینی باب، نزاع دو برادر یعنی میرزا یحیی نوری معروف به “صبح ازل” و میرزا حسینعلی نوری ملقب به “بهاءالله” بود.
اختلافات بین ازلیها و بهاییها دولت عثمانی را بر آن داشت که آنها را به ادرنه (یکی از شهرهای ترکیه) تبعید کند؛ ولی با بالا گرفتن اختلاف و قتل و کشتار در میان ایشان، دو برادر و پیروانشان را جدا کرد؛ بهاءالله و طرفدارانش را به شهر عکّا واقع در شمال غربی فلسطین و صبح ازل و پیروانش را به جزیره قبرس فرستاد.
صبح ازل که رفته رفته از پیروانش کاسته میشدند با همان اقلیت پیروان تا آخر عمر در قبرس ماند و در سال ۱۳۳۰ در آنجا وفات کرد و ازلیه پس از او رو به ضعف و انقراض نهادند؛ ولی از آن سو بهاءالله به وسیله مکاتبه با ایران بابیان دیگر را نیز پیرو خود گردانید و به دور از مزاحمت برادر، آیین بهایی را در عکّا استوار کرد.
سرانجام بهاءالله در سال ۱۳۰۹ ق در ۷۵ سالگی در عکّا درگذشت و در همان جا به خاک سپرده شد که امروز قبله بهاییان است.
ادعاهای بهاءالله
بهاءالله مدعی بود که پیامبری است که پس از ظهور باب و دین او، بار دیگر آیین جدیدی به نام بهاییت آورده و دین بیان را نسخ کرده است و کتاب اقدس را نگاشت.
وی به ادعای پیامبری اکتفا نکرده و ادعا کرد که خدا در او تجسم یافته است. او شهر عکّا را زندان خود و خود را خدای زندانی میدانست.
جاشینان بهاءالله
پس از حسین علی نوری، طبق وصیتش فرزند بزرگترش عباس افندی معروف به “عبدالبهاء” جانشین او شد.
عبدالبهاء مکتب بهاء را با آنچه در غرب تحت عناوین روشنفکری و مدرنیسم و اومانیسم رایج بود تطبیق داد و تعالیمی را به عنوان تعالیم اصلی بهاء مطرح کرد که به تعالیم دوازدهگانه معروف است.
پس از عباس افندی، نوه دختری او شوقی افندی معروف به “شوقی ربانی” و ملقب به “ولی امر” ریاست بهاییان را به عهده گرفت. او با شعار برابری زن و مرد، دستور برداشتن حجاب را صادر کرد و به بهاییان دستور داد تا بیحجابی را قبل از هر جای دیگر در ایران ترویج کنند.
طبق وصیت عبدالبهاء باید رهبری بهائیت در خاندان شوقی افندی به صورت موروثی باقی میماند؛ اما برخلاف پیش بینی بهاءالله و عبدالبهاء، شوقی افندی صاحب فرزند نشد و به همین سبب برای اداره جامعه بهایی، تشکیلاتی به نام “بیت العدل” ایجاد کرد؛ ولی پس از مرگ شوقی، بار دیگر اختلاف در رهبری بالا گرفت؛
در حال حاضر بهائیت زیر نظر بیت العدل که در اسرائیل و در شهر حیفا قرار دارد اداره میشود و هر چند سال یکبار اعضای آن به وسیله انتخابات تغییر میکنند.
احکام و تعالیم بهاییت
برخی از احکام بهاییت که برگرفته از کتابهای بیان فارسی، بیان عربی، مائده آسمانی، گنج شایگان و… است، عبارتند از:
- درس خواندن و درس دادن در هر رشته و هر علمی حرام است، مگر آنچه خود باب نوشته یا در امر ترویج بابیت بنویسد.
- به دستور باب باید همه کتابهای علمی جهان در هر رشته به کلی از بین برده شود، جز کتابهایی که در ترویج امر او بنویسند.
- به دستور باب هر شخص بابی حق ندارد بیش از نوزده جلد کتاب داشته باشد و اگر تخلف ورزید، باید نوزده مثقال طلا جریمه بدهد.
- باب دستور میدهد اموال و هرچه را که منصوب به غیر مومنان به اوست، در هر جا قدرت دارند مصادره کنند.
- باب دستور میدهد که از مدفوع حیوانات پرهیز نکنند.
- باب دستور میدهد از سگ و غیر آن پرهیز نکنند.
- اگر ز که به بیان اعتقاد نداشته باشد حق زیستن ندارد.
- برای بهاین و شوهر نتوانند بچهدار شوند، به اذن دیگری میتوانند با زن یا مرد دیگر ارتباط برقرار کنند تا بچهدار شوند.
- کسییان ابر رحمت و برای کافران عذاب محتوم باشید.
- دارو به طور مطلق در ردیف مسکرات است.
- هیچ فرد بابی حق ندارد با غیر بابی ازدواج کند.
- شهروندان حق ندارند عناصر اربعه (آب، هوا، خاک، آتش) را خرید و فروش کنند.
- شهروندان غیر بابی حق داشتن هیچ عبادتگاه، زیارتگاه و بقعه خاص به خودشان را ندارند.
- فقط بهائیان انسان هستند و غیر بهاییان از بهائم شمرده میشوند.
- شهروندان غیر بهایی همه زنازاده هستند.
- شهروندانی که بغض بها را در دل داشته باشند، حتماً حرامزاده هستند.
- هر کس در دلش بغض بهاءالله باشد، شیطان با مادرش همبستر شده.
- هر کس که بها را تصدیق نکرد قطعاً جز جهال است.
- شهروندان بهایی به هیچ وجه حق دخالت در سیاست، عضویت در احزاب و شرکت در انتخابات را ندارند.
- شهروندان نباید موهای خود را بتراشند و مویهایشان نباید بلندتر از دو سانتیمترباشد.
- شیعیان از مشرکین هستند که در لوح قرمز آمده.
- در بهاهایت برای ازدواج محارم با هم مانعی وجود ندارد.
- و بسیاری موارد دیگر.
استعمار و بهاییت
در قرن نوزده میلادی که هر سه امپراطور استعماری انگلیس، روسیه و فرانسه به دنبال سلطه بر کشورهای اسلامی بودند، با هدف شکستن وحدت اسلامی و مقاومت مسلمین و در نهایت، تسلط بر فرهنگ و اقتصاد آنان، به فرقهتراشی و مذهبسازی روی آوردند. آنها در حجاز مذهب وهابیت، در هند و پاکستان قادیانیه و در ایران بابیت و بهائیت را ایجاد نموده و حمایت کردند.
درباره وابستگی جریان انحرافی بهائیت به استعمار روس، انگلیس، صهیونیسم و سپس حمایتهای آمریکا و نقش آنان در شکلگیری، تقویت و تداوم این فرقه، شواهد و اسناد تاریخی متعددی وجود دارد که به برخی از آنها اشاره میکنیم.
روسیه:
دولت روسیه اولین کشوری بود که مرزهای خود را بر روی بهاییان گشود و اولین معبد بهاییان “مشرق الاذکار” در شهر عشقآباد ایجاد شد.
انگلیس:
پس از سقوط روسیه، بهائیت به طور کامل تحت سیطره و بهرهبرداری انگلیس درآمد. در آن زمان که حسین علی بهاء _موسس بهاییت_در شهر عکّا در فلسطین به سر میبرد، با برخورداری از حمایتهای دولت انگلستان توانست بابیها را سازماندهی کند.
در جریان جنگ جهانی اول، وقتی نظامیان انگلیسی در شهر حیفا با کمبود شدید آذوقه مواجه شدند، عبدالبهاء در انبارهای آذوقه خود را به روی انگلیسیها باز کرد و راه را برای تسلط ارتش انگلیس و مقدمات تشکیل یک دولت یهودی در فلسطین هموار کرد.
آمریکا:
علاقه و دلدادگی رهبران اصلی این فرقه به کشور آمریکا یکی از شواهد وابستگی آنها به این دولت استعماری و ضد اسلامی است.
از جمله این که نبیل الدوله یکی از رؤسای بهائیت در آمریکا نقش مهمی در اعزام شوستر مستشار آمریکایی به ایران داشت و به این شکل پای کمپانیهای آمریکایی را به ایران باز کرد؛
آمریکا نیز در برابر، عناصر بهایی را در دوره پهلوی به منصبهای عالی نظیر نخستوزیری وزارتهای گوناگون رساند.
ایالات متحده پس از انقلاب اسلامی نیز پیوسته از بهائیان حمایت کرده و میکند و با کمک سایر غربیها و فشار بر ایران، خواستار به رسمیت شناختن این فرقه انحرافی به عنوان یک دین الهی از سوی جمهوری اسلامی ایران است.
اسرائیل:
حمایتهای یهودیان از بهائیت چنان است که باید گفت از عوامل مهم شکلگیری و گسترش بابیت و بهائیت یهود و صهیونیسم است.
بهائیان در جریان جنگ اعراب و اسرائیل و نیز پس از آن تا به امروز، همواره از اسرائیل حمایت مادی و معنوی کردهاند.
گفتنی است که اماکن به اصطلاح زیارتی بهائیت، در فلسطین اشغالی و به خصوص شهرهای عکّا و حیفا واقع شده و مرکز فرقه بهاییت “بیت العدل اعظم” نیز در همان جا برپاست.
رژیم پهلوی و بهاییت
از جمله خیانتهای بزرگ پهلوی اول و دوم، روابط نزدیک و همه جانبه با فرقه بهائیت است به طوری که تنها کشور شیعی جهان را به مهمترین پایگاه بهاییان تبدیل نمود.
در دوره رضاخان بهاییان سازمانهایی مانند ارتش، راهآهن، اداره دخانیات آموزش و پرورش و بسیاری از منصبهای مهم را در دست داشتند.
در دو دهه آخر سلطنت محمدرضا پهلوی، بهائیان بالاترین مقامات سیاسی، اقتصادی، فرهنگی و نظامی ایران را اشغال کردند؛ به طوری که عباس هویدا به مدت چهارده سال نخست وزیر ایران شد و در کابینه نه وزیر بهایی حضور داشتند.
همچنین عبدالکریم ایادی، عنصر مشهور بهایی، در مقام پزشک مخصوص شاه و رئیس بهداری ارتش، نفوذی کامل در دربار پهلوی یافت و به تنهایی بیش از هشتاد شغل مهم را برای خود فراهم کرده بود.
انقلاب اسلامی و بهاییت
با سقوط رژیم پهلوی بهائیت با شدیدترین بحران حیات خود روبرو شد و به قول سخنگوی بهاییان به حال مرگ افتاد و به دلیل اثبات خیانت عدهای از سران بهایی،
تعدادی از آنها پس از محاکمه، به حبس و اعدام محکوم شدند.
بسیاری از آنها در سالهای آغاز انقلاب، از ایران گریختند، البته عناصری از بهائیت هم مخفیانه به فعالیت خود ادامه میدهند.
پیروزی انقلاب اسلامی ایران بزرگترین ضربه به بهائیت و حامیان داخلی و خارجی آن بود؛ زیرا نه تنها برای بهائیت رسمیتی قائل نشد، بلکه هرگونه فعالیت تشکیلاتی آن را ممنوع کرد.
گفتنی است به برکت انقلاب اسلامی، بسیاری از بهایان که از اقشار محروم و بیاطلاع از ماهیت حقیقی بهائیت بودند، متوجه فریبکاری سران این فرقه شده، دست از بهائیت کشیدند.
بهاییت دین نیست
بهائیت نه تنها یک دین جدید نیست، بلکه حتی به عنوان یک فرقه مذهبی که از دین اسلام منشعب شده باشد نیز شناخته نمیشود.
مهمترین معیار حقانیت دین آن است که بنیادی الهی و آسمانی داشته باشد، نه اینکه زمینی و بشری و ساخته افکار انسانی باشد. الهی بودن دین نیز با نظام اعتقادی و عبادی و هماهنگی و انسجام تعالیم آن و نیز پیوند روشن با ادیان گذشته و معجزه آشکار پیامبر آن ثابت میشود. در یک بررسی ابتدایی و مطالعه سطحی در آیین بهائیت معلوم میشود که بهاییت دین نیست، بلکه یک آیین جعلی و ساختگی است که برای نابودی اسلام و مسلمین و فراهم آوردن زمینه سلطه استعمار پدید آمده است.
بسیاری از احکام و تعالیم بهائیت در تضاد با اسلام و نیز عقل سلیم و سرشت آدمی است؛ مهمتر از آن اینست که اینکه نظام اعتقادی آن بر اساس شرک و نفی توحید است و نه تنها از ادیان گذشته الهی مویدی ندارد، که در نقطه مقابل خاتمیت اسلام و پیامبر مکرم (صلیاللهعلیهوآله) و قرآن کریم است و این بهترین دلیل بر جعلی بودن بهائیت و باطل بودن این فرقه استعماری است؛ اضافه کنید بر اینها، ادعاهای متناقض رهبران باب و بهاء که قبلاً به آن اشاره شد.
منبع:
نگین آفرینش (۲)، محمدامین بالادستیان،محمدمهدی حائریپور، مهدی یوسفیان، انتشارات بنیاد فرهنگی حضرت مهدی موعود عجلاللهفرجه، ص ۱۷۲- ۲۰۶