آقای مهربانم سلام!
مدتی می شود که بهانه های مختلف، پنجره ی روشنی را بر من بسته است.
مثل همه ی اهل زمانه ام!
آخر مردمان زمانه ی ما،
به بهانه ی زندگی پر ز نور، در تاریکی سر می کنند،
به بهانه ی چیدن گلی، به بوستان نقاشی شده ی تابلوی کاغذی چشم می دوزند،
به بهانه ی سیرابی، سراب ها از پس هم می گذرانند،
و به بهانه ی انتظارت، بر پشت دیوار غیبت تکیه می زنند،
و
بهانه پشت بهانه
گویی کسی نیست تا برخیزد و بیبهانه، سنگی از این دیوار غیبت برچیند!