دلنوشته مهدوی ـ گره های کور شده
گاهـــی کارا بدجوری به هم گره میخوره
از اون گره های کور که نه با دست باز میشه و نه با دندون
از اون گره ها که ما قدرت باز کردنش رو نداریم.
این جاست که حواسمون یکم جمع میشه
چی کار کردم که گره افتاده؟
این موقع است که به زمین و زمان چنگ میندازیم تا یکی کمکمون کنه
تا ما رو از شــرّ این گره نجات بده.
از همه کمک میخواییم
اگه یکم آدم دینداری باشیم توسل میکنیم
و همه رو واسطه قرار میدیم بلکه گره باز بشه
اما بعضی گره ها !
گاهی این گره ها یه امتحانه
یه امتحان بزرگ که ببینن تو چند مرده حلاجی؟
توی حرف زدن که همه خوبن اما کسی که توی شرایط قرار بگیره و
دلسرد نشه،خسته نشه کـــَـمه!!!
گاهی هم بر میگرده به نیت هامون ” الاعمالُ بالنیّات ” یعنی کارامون با نیت خالصانه نبوده.
آقا جان نمی دونم ” گیـــر” این گره های کور شده زندگی ما کجاست.
امـــا شما قطعا آگاهی دارید.کمکمون کنید.
ما جز شمـــا کسی رو نداریم
درسته کارامون قلبتون رو میشکنه.
درسته هــِی عهد می بندیم و میزنیم زیرش.
اما مادر و پدر حتـــی اون بچه ی بدشون رو هم دوست دارن.
شما هم مـــا رو دوست دارید؟
میشه کمکمــون کنید؟!!